زنانی که تاریخ ایران را تغییر دادند...

"خانه‌هایی که دیوار‌هایش سه ذرع یا پنج ذرع ارتفاع دارد و تمام منفذ این خانه‌ها منحصر به یک در

است که آن‌هم توسط دربان محفوظ است. در زیر یک زنجیر اسارت و یک فشار غیرقابل محکومیت،

[زنان ایرانی] اغلب سر و دست‌شکسته، بعضی با رنگ زرد پریده، برخی گرسنه و برهنه، قسمی

ر تمام شبانه‌روز، منتظر و گریه‌کننده."

 

این تصویری است که تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه از زندگی زنان آن دوره ترسیم می‌کند. او

که فکر می‌کرد بهتر از پدر و برادرانش حکومت‌داری می‌داند، آرزو داشت روزی از پشت پرده حرم

بیرون آید، وزیر و وکیل شود و در دنیای مردانه حرفش را بزند.

بعد از یک قرن، بسیاری از رویاهای تاج السلطنه محقق شده است. این آروز‌ها، همچنان آرزو

می‌ماند اگر زنان و مردان بسیاری برای به دست آوردنش عمر و جان فدا نمی‌کردند.

این مجموعه نگاهی است به زندگی ۱۰ زن نامدار از میان زنان قاجار تا انقلاب که از جامعه خود

جلو‌تر بودند، یا نگاه به زنان و نقش آنان را در جامعه تغییر دادند.

 

قره العین

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, | 4:9 PM | نویسنده : Ali |

 

 

 پیش از ازدواج حتما بخوانید!

 

 

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, | 3:16 PM | نویسنده : Ali |

آری از پشت کوه آمده ام…



چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!



برای عشق خیانت کرد



برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد



برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند



وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم



می گویند: از پشت کوه آمده!



ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها

 

باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!



تاريخ : شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, | 11:44 AM | نویسنده : Ali |

وقتی دلت را با گیره به جایی گیر میدی همین که گیره شل شد دلت میوفته ،

دلت که بیوفته زمین ضربه میخوره بعد تکه تکه میشه هر تکه اش میوفته گوشه ای ،

بعد اگه تکه های دلت دلشون برا هم تنگ بشه معلوم نیست همه ی تکه ها پیدا بشن یا نه ،

تازه ممکنه هرکسی یه تیکشو برداره و قصه سازی کنه.........



تاريخ : 19 اسفند 1391برچسب:, | 10:52 AM | نویسنده : Ali |
تاريخ : شنبه 18 اسفند 1391برچسب:, | 11:58 PM | نویسنده : Ali |
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 11:28 PM | نویسنده : Ali |

آلبوم بگو سیب از پویا بیاتی

 

1- تو میتونی.....................@@ http://www.form2online.com/up/do.php?id=7308  @@@@

 

 

2-رنگ سال.......................@@ http://www.form2online.com/up/do.php?id=7307 @@@@

 

 

3-نزدیکتر..........................@@ http://www.form2online.com/up/do.php?id=7306 @@@@

 

 

4-به من رحم کن..............@@ http://www.form2online.com/up/do.php?id=7301 @@@@

 

 

5-بی دردسر.................@@ http://www.form2online.com/up/do.php?id=7300   @@@@

 

 

6-تو که خوابی...............@@ http://www.form2online.com/up/do.php?id=7299  @@@@

 

 

7-تو فکر چشمات..........@@  http://www.form2online.com/up/do.php?id=7298  @@@@

 

 

8-عکس دوتایی............@@  http://www.form2online.com/up/do.php?id=7297   @@@@

 

 

9-عذاب میکشم.............@@  http://www.form2online.com/up/do.php?id=7295  @@@@

 

 

10-تنهایی نرو...............@@ http://www.form2online.com/up/do.php?id=7294   @@@@

 

 

11-به تو میسپارمش.....@@ http://www.form2online.com/up/do.php?id=7293   @@@@

 

 

12-بگو سیب...............@@ http://www.form2online.com/up/do.php?id=7267   @@@@



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 10:45 PM | نویسنده : Ali |



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 10:43 PM | نویسنده : Ali |
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 9:57 PM | نویسنده : Ali |

 

 

1- محبت شدیدی که صادقانه به تو ابراز میکردم



۲-دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو



۳- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم



۴- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و



۵-این احساس در قلب من قوت میگیرد که بالاخره روزی باید



۶- از هم جدا شویم و دیگر من به هیچ وجه مایل نیستم که



۷- شریک زندگی تو باشم و اگرچه عمر دوستی ما همچون عمر گلهای بهار کوتاه بود

اما

۸- توانستم به طبیعت پست و فرومایه تو پی ببرم و



۹- بسیاری از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم



۱۰- این خودخواهی ، حسادت و تنگ نظری تو را هیچ کس نمیتواند تحمل کند و با این

وضع

۱۱- اگر ازدواج ما سر بگیرد ، تمام عمر را



۱۲- به پشیمانی و ندامت خواهیم گذراند . بنابراین با جدایی ازهم



۱۳-خوشبخت خواهیم بود و این را هم بدان که



۱۴- از زدن این حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش



۱۵- این مطالب را از روی عمق احساسم مینویسم و چقدر برایم ناراحت کننده است اگر



۱۶- باز بخواهی در صدد دوستی با من برآیی . بنابراین از تو میخواهم که



۱۷- جواب مرا ندهی . چون حرفهای تو تمامش



۱۸- دروغ و تظاهر است و به هیچ وجه نمیتوان گفت که دارای کمترین



۱۹- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همین سبب تصمیم گرفتم برای همیشه



۲۰- تو و یادگار تلخ عشقت را فراموش کنم و نمتوانم قانع شوم که



۲۱- تو را دوست داشته باشم و شریک زندگی تو باشم .



و در آخر اگر می خواهی میزان علاقه مرا به خودت بفهمی از مطالب بالا فقط شماره

 

های فرد را بخوان (یکی در میان) !!



تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 9:46 PM | نویسنده : Ali |

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس

 

بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری

 

برای ابراز عشق ، بیان کنید؟



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 1:45 AM | نویسنده : Ali |

 

این عکس ها از کریس هادیفیلد، فضانورد کانادایی است که از ایستگاه فضایی بین‌المللی می

فرستد. این سومین سفر او به فضا، با فضاپیمای "سویوز TMA-07M" است. او نخستین فرد

کانادایی است که پیاده روی فضایی انجام داده و همچنین نخستین کانادایی ای است که از سوی

کشورش در ساخت شاتل فضایی نقش داشته است. عکس: پرتاب فضاپیمای سویوز از قزاقستان

در ۱۹ دسامبر ۲۰۱۲.



تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 10:22 PM | نویسنده : Ali |


 

 مردي كه ادعا مي كند، ديگر اعتقادي به عشق ندارد؛ كسي است كه ديگر عشق به او اعتمادي

ندارد.((مارس كرانشه))

........................................

رايزني كه كار اجرايي مي كند، قابل اعتماد نيست.((اُرد بزرگ))



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 10:12 PM | نویسنده : Ali |
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 9:3 PM | نویسنده : Ali |

 

خدا خر را آفرید و به او گفت:
تو بار خواهی برد،
از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود
تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.
و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.
و تو علف خواهی خورد
و از عقل بی بهره خواهی بود



و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.خر به خداوند پاسخ  داد:

خداوندا! من می خواهم خر باشم،

اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.

پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم

و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد
 

ادامه در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 8:30 PM | نویسنده : Ali |


 

میلیون ها نفر از جمعیت جهان از دردهای تضعیف کننده رنج می برند. برخی افراد برای رهایی از این دردها،

به مصرف داروهای گیاهی رو می آورند. بیشتر گیاهان خواص درمان کننده و کاهش دهنده درد دارند.



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 8:14 PM | نویسنده : Ali |

. ماریا شاراپووا

درآمد: 27/1 میلیون دلار

 

 

ماریا شاراپووا تنیسور نامدار روس متولد 1987 است. وی افتخارات زیادی دارد. شاراپووا در سال

 

۲۰۰۶ بیشترین دستمزد را در بین زنان ورزشکار دریافت کرده‌است.

 

او جز ده تنیس‌باز جهان است که توانسته هر ۴ گرند اسلم ویمبلدون ۲۰۰۴، آزاد امریکا ۲۰۰۶، آزاد

استرالیا ۲۰۰۸ و آزاد فرانسه ۲۰۱۲ فتح کند.

 

همچنین او برای اولین بار درالمپیک ۲۰۱۲ شرکت کرد و برنده مدال نقره شد. او ۷ فینال گرند اسلم

دارد و جز ۳۰ تنیس‌باز برتر جهان در طول تاریخ است.

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 3:22 PM | نویسنده : Ali |


به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

 

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

 

 

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

 

 

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 2:7 PM | نویسنده : Ali |


 

زنان ژاپنی دارای پوستی زیبا هستند . راز آنها چیست؟بیایید با هم به گوشه و کنار جهان سربزنیم و نکات و ترفندهای زیبایی را در برخی از نقاط مشهور جهان جستجو کنیم، نکاتی که حاصل قرن ها تجربه است !!!

هرچند امروزه شیوه های بسیاری برای مراقبت از زیبایی به وجود آمده اما از دیرباز زنان در سراسر دنیا روش هایی برای حفظ زیبایی داشتند که بسیار مفید و موثر بوده است و در هر جایی به نوعی تکامل یافته ، حالا تصور کنید که اگر همه روش های آنها را کنار هم قرار دهیم ، چقدر زیباتر خواهیم بود ؟

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 1:24 PM | نویسنده : Ali |

کاهش وزن و حتی لاغری از مواردی است که بسیاری افراد در آرزوی رسیدن به آن هستند. در مورد راه های رسیدن

به وزن ایده آل مطالب زیادی خوانده اید، اما قبل از اینکه در مورد جزئیات کاهش وزن بخوانید بهتر است از قدم های

اصلی و موثری که شما را به وزن مورد نظر خود نزدیک می کند آگاه باشید.



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 11:58 AM | نویسنده : Ali |
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 11:50 AM | نویسنده : Ali |

 

 

 

با این گرونی گوشت تا چند وقت دیگه جلو پای عروس و دوماد مجبورن تن ماهی باز کنن :D

.

.

.

روس ها به سیب زمینی میگن سیب زمینی

البته به زبونه خودشون ولی مطمئنم ترجمه ش همین میشه!

.

.

.

اخرش ما نفهمیدیم تو رو بوسی کردن باید دوتا بوس کنیم یا سه تا

لامصب خیلی شرایط سختیه

یهو میخوای سه تا بوس کنی طرفو

اون دو تا بوس میکنه جا خالی میده وسط جمع ضایع میشی :|



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 11:39 AM | نویسنده : Ali |

 

 


پژوهش ها نشان می دهد، که با ثبات ترین ازدواج ها آن است که زن وشوهر بیش ترین شباهت ها را با هم داشته باشند. بعضی از روانشناسان شباهت های بین زوجین را در حکم سپرده بانکی مشترک تلقی کرده و اشاره می کنند. اگر میزان سپرده بانکی شما کم تر باشد در مقابل بحران اقتصادی و اجتماعی بهتر می توانید مقاومت و احساس امنیت کنید. در غیر این صورت دچار مشکل می شوند. این تشبیه نشان می دهد هر چه قدر میزان تشابه بین زوجین بیشتر باشد کمتر دچار بحران می شوند.

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 11:0 AM | نویسنده : Ali |



 



تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 1:36 AM | نویسنده : Ali |



تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 1:26 AM | نویسنده : Ali |

 



تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 1:15 AM | نویسنده : Ali |
تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 1:13 AM | نویسنده : Ali |

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.

یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟

از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه می‌کرد. می‌دانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگی‌اش آمده است. اما واقعاً نمی‌توانستم جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش می‌سوخت.

با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود می‌تواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانه‌ام را بردارد. نگاهی به برگه‌ها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبه‌ای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمی‌توانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفته‌ها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکم‌تر و واضح‌تر شده بود.


روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی می‌نویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمی‌خواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمی‌خواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.


برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر می‌کردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابل‌تحمل‌تر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.

درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقه‌ام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقه‌ای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.

از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازه‌کاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.

در روز دوم هر دوی ما برخورد راحت‌تری داشتیم. به سینه من تکیه داد. می‌توانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکرده‌ام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروک‌های ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کرده‌ام.

در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقه‌ام نگفتم. هر چه روزها جلوتر می‌رفتند، بغل کردن او برایم راحت‌تر می‌شد. این تمرین روزانه قوی‌ترم کرده بود!

یک روز داشت انتخاب می‌کرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباس‌هایم گشاد شده‌اند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که می‌توانستم اینقدر راحت‌تر بلندش کنم.

یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصه‌هاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.

همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون می‌ترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.

اما وزن سبک‌تر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی می‌توانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. می‌ترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پله‌ها بالا رفتم. معشوقه‌ام که منشی‌ام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمی‌خواهم طلاق بگیرم.

او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانی‌ام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمی‌خواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خسته‌کننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا می‌فهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقه‌ام احساس می‌کرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پله‌ها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گل‌فروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت می‌کنم و از اتاق بیروم می‌آورمت.

شب که به خانه رسیدم، با گلها دست‌هایم و لبخندی روی لبهایم پله‌ها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماه‌ها بود که با سرطان می‌جنگید و من اینقدر مشغول معشوقه‌ام بودم که این را نفهمیده بودم. او می‌دانست که خیلی زود خواهد مرد و می‌خواست من را از واکنش‌های منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.

جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، دارایی‌ها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم می‌آورد اما خودشان خوشبختی نمی‌آورند.

سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمی‌آید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.



تاريخ : چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, | 1:11 AM | نویسنده : Ali |

سرآشپزهای معروف این نکته‌ها را رعایت می‌کنند و به همین دلیل آشپزی آن‌ها همیشه مثال زدنی است:



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, | 7:14 PM | نویسنده : Ali |

اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد
صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد . . .



تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, | 7:11 PM | نویسنده : Ali |
صفحه قبل 1 ... 28 29 30 31 32 ... 34 صفحه بعد